هرچی به مح التماس کردم فایده نداشت. اون بر نمی‌گرده. خیلی زار زدم. بسمه ۱۵ سالگی من لااقل ۲۰ ساله اون دوران رو رد کردم

دیگه عاشق نمیشم. هیچ وقت. محاله محال . یا از میم جدا میشم و یا به همین زندگی تن میدم و خب طبیعتا همین زندگیم خواهد بود. پس دیگه بسه. 

خیر همین بود که تموم شه و من برگردم به درس و زندگیم.

لعنت به من لعنت لعنت . لعنت به این زندگی و محدودیت و تمامیت خواهی و بچگی و عدم عقلانیت و و و لعنت


مشخصات

آخرین جستجو ها