صبح شنبه را میانه آغاز کردم. ۵ بیدار شدم و تا ۵.۵ ول گشتم تا ۷.۵ حدودا ۱ تا ۱ساعت و نیم درس خواندم. بعد هم حمام کنم و ادامه.
چرا اینجام الان؟ به یقین برای گزارش صبح تا به حالم نیست که معمولی گذشت بلکه بخاطر تمایل شدیدم به ح و خواستنش است. احساس میکنم پایم در دنیای خیال او گیر کرده و در خیالش اسیرم. با من چه میکند در خیالش؟ میبوسدم؟ نوازش و مهر؟ من چه میخواهم. نمی دانم تنم میل دارد یا روحم یا هر دو یا هر دو هیچ؟ خلاصه گیر کردهام در خیالات کسی.
کاش یک نفر آن بیرون دستم را میکشید و من را میکند و جدا میکرد از دنیای خیال یکی دیگر.
چه میخواهم؟ هیچ مهر . یک مهر و محبت بیدریغ و بیپایان، دارم متقاعد میشوم سگ بیاورم اما راستش میم دوست ندارد و من هم خودم از دست زدن به بدن حیوانات بدم میآید
چهکار کنم؟ دق.
درباره این سایت