خستهام از این شلوغی و روز به روز نو شدن معشوقها دوربرم.
یه آدم تنها که از تنهاییش به سمت معشوقهایی فرار میکنه و هیچ کجا بقدری که نخستین معشوق دربرش به او ارزانی میکنه نمییابه اما همچنان دست نمیکشه.
خستهتم از این تنهایی و هرزگی. از این بی تفریحی. از این سکوت مطلق جهان. باید درس بخونم . باید تلاش کنم اما حسش نمیاد، صبح تا شب موبایل دستمه و هیچ .
خستهام و افسرده و هیچ چیز جهان برام اندکی دلخوشی نداره.
درباره این سایت